نتایج جستجو برای عبارت :

حدیث کوتاهش

اعتراف ابن مغازلی به صحت حدیث غدیر
ابن مغازلی از علمای اهل تسنن پس از نقل حدیث غدیر می‌نویسد:
٣٩- قال: أبو القاسم الفضل بن محمد: هذا حدیث صحیح عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وقد روى حدیث غدیر خم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم نحو من مائة نفس منهم العشرة، وهو حدیث ثابت لا أعرف له علة، تفرد علی علیه السلام بهذه الفضیلة، لیس یشركه فیها أحد.
ابو القاسم فضل بن محمد گفته است: این حدیث صحیح (حدیث غدیر) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است و ح
برگشت خورشید به خاطر امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل تسنن)
ولی الله محدث دهلوی (از علمای بزرگ اهل تسنن) در کتاب اذاله الخفاء یک سند طولانی که منتهی به فاطمه دختر حسین (علیهما السلام) از اسماء بنت عمیس می‌شود روایت نموده که گفت: باری سر پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بغل حضرت علی (علیه السلام) گذاشته بود و به آن حضرت وحی نازل می‌شد. هنگامی که سنگینی از رسول خدا زائل شد. به من فرمود: ای علی! آیا نماز فرض را خواندی؟ گفتم نه، فرمود: بار الها ت
سه ماه بود موهامو رنگ نکرده بودم سفید ها سلام و علیک میکردن و به جز ریشه بقیه قسمتها دو یا سه رنگ شده بود اما خوشحال بودم تصمیم داشتم یه کم که بلند تر بشه کوتاه کوتاهش کنم تا رنگ ها بره.
اما مجبور شدم همین امروز رنگ کنم .هر وقت موهامو رنگ میکنم حالم از خودم بهم میخوره...
یادم میفته که نمیتونم در مقابل پیری و مرگ مقاومت کنم.
اینکه پوست صورتم به زودی چروک میشه و همه چیز از بین میره.
بسم الله الرحمن الرحیم 
تربیة القلب (شرح حدیث جنود العقل و الجهل)

الدروس علیها كلمة سر یتم تسلیمها للمشاركین عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی المراد من القلب السلیم

2
معنى العقل و الجهل وخصوصیة كل منهما

3


4


5


6


7


8


9


10
بسم الله الرحمن الرحیم 
تربیة القلب (شرح حدیث جنود العقل و الجهل)

الدروس علیها كلمة سر یتم تسلیمها للمشاركین عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی المراد من القلب السلیم

2
معنى العقل و الجهل وخصوصیة كل منهما

3


4


5


6


7


8


9


10
بسم الله الرحمن الرحیم 
تربیة القلب (شرح حدیث جنود العقل و الجهل)

الدروس علیها كلمة سر یتم تسلیمها للمشاركین عند التسجیل فی المادة

ت
عنوان الدرس
الرابط

1
مقدمة فی المراد من القلب السلیم

2
معنى العقل و الجهل وخصوصیة كل منهما

3
الخیر ز وضده الشر

4


5


6


7


8


9


10
فارس بوسیله نقل از نشریه «سان» انگلیس نوشت: زلاتان ایبراهیموویچ، ستاره سابق بارسلونا با پاشیدن ویدئویی کوتاه در صفحه اینستاگرامش اشاره واضح کرد که می خواهد به لالیگا برگردد. هنرپیشه سوئدی که ۳۹ میلیون تعاقب کننده در ورقه اینستاگرامی خود دارد درون ویدئوی کوتاهش بوسیله وضوح اطلاع دادن کرد که بعد از ۸ سال می خواهد دوباره به یک تیم اسپانیایی برود. ایبرا تو سال ۲۰۱۱ از بارسلونا بوسیله پندار مشکلاتی که با پپ گواردیولا محسوس کرد جدا شد و لالیگ
نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای یکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.یکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم... . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وق
بالاخره دخترک اینترن ارتوپدی شد و شبها دلم میخواد گوش باشم و چشم باشم و هوش و حواس،او از اُرتوپدی حرف بزنه و من بشنوم...
 
*کاش فاصله ی ما تا رویاهامون کوتاهتر بود...قلبم صبور نیست...
 
*آزمون اطفال دادم و توی یک جامعه ی آماری حدودا 300نفره،اولی را نفر هفدهم و دومی را چهل و دوم شدم...غُر میزدم از اینکه میتونستم بهتر بشم...دخترک رزیدنت رادیولوژی گفت درصدهات شبیه درصدهای اون موقع های من هستن....هاج و واج نگاهش کردم...یعنی چی میشه پایان این داستان?
 
*برای
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَى صِیَامِه.
زمستان بهار مومن است؛ از شب‌هاى طولانى‌اش براى شب زنده‌دارى و از روزهاى کوتاهش براى روزه‌دارى بهره می‌گیرد.
وسائل الشیعه: ج۷، ص۳۰۲، ح۳
به نام مهربانترین مهربانان❣️
دوستان عزیزم سلاااااام امیدوارم که امروزتون هم پر از سلامتی و عشق باشه ❣️  
همه ما می دونیم که هرچقدر هم علم داشته باشیم باز هم نیاز داریم به اینکه داشتن علم های بیشتری رو تجربه کنیم.دلیلش رو تا امروز نمی دونستم تا این که استادمون یه حدیثی راجع به علم گفتند که کلی بهم چسبید.
قال الامام علی علیه السلام: کُل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاءَ العلم فانّه یتسع به... میزان الحکمه ج 8
امام علی علیه السلام می فرمایند:
همه
ولایت امیر المومنین علیه السلام ولایت خداست
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
۳- حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس رحمه الله، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا إبراهیم بن هاشم، عن محمد بن سنان، قال: حدثنا أبو الجارود زیاد بن المنذر، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): ولایة علی بن أبی طالب ولایة الله، وحبه عبادة الله، واتباعه فریضة الله، وأولیائه أولیاء الله، وأعداؤه أعداء الله، وحربه حرب الله، وسلمه سلم الله عز
ثواب کسی که بگوید لا اله الا الله
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
۷- حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْكُوفِیِّ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ كُلُّهُمْ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو عَنْ مُهَاجِرِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ عَنِ اَلنَّبِیِّ ص قَالَ : مَنْ قَالَ‌ لاَ إِلَ
فکر می‌کردم اینایی که هی دستشون تو موهاشونه قصد دلبری دارن. 
اما الان می‌بینم که نه، خیلی کیف می‌ده! 
+ زدم موهامو. کوتاه کوتاه کوتاه. احساس سبکی دارم، ولی همزمان حس می‌کنم دیگه خودم نیستم. ولی جالبه. 
+ داشت پشت گردنمو تیغ می‌زد (می‌نداخت؟)، هم غلغلکم میومد هم می‌ترسیدم گردنمو ببره. ترسناک بود. 
+ موهامو همون جوری بافته بریدم آوردم خونه که نگهشون دارم. دایی‌م موهامو تکون می‌ده، می‌گه سولویگ دُمتو کندیم ولی هنوز داره تکون می‌خوره! 
+ از و
+ امروز خیلی اتفاقی پستی راجع به یه فیلم ترسناک تو وبی خوندم. برام خیلی آشنا بود. حس کردم همون فیلمیه که سال ها پیش دیدم در حالی که اسمش رو هیچ وقت نفهمیدم؛ یادمه اسمش رو پوشه و خودش نوشته نشده بود! فیلم ترسناکی که مدت ها اون حس ترس و وحشتی که تو فیلم بود رو بهم القا می کرد با اینکه به شدت انکار می کردم که ترسناک نیست!! یادمه موقع دیدنش مدام خودمو جای شخصیت ها میذاشتم شاید حس ترسی که ازش گرفتم به خاطر همین بود؛ حتی الان هم تقریبا اکثر جزئیاتش و اتف
 
علیرضا رفته بود بیرون تا یک مقدار میوه و خوراکی برای خانه بخرد ! یخچالمون تقریبا خالی بود و هیچی نداشتیم که برای فردا غذا درست کنم.
رفتم بالا و وارد سالن شدم اطرافم را نگاه کردم اتاق چهارگوش بود و یک سمت آن دو ردیف صندلی چرمی چیده شده بود و سمت دیگرش میزی اداری قرار داشت که دختری با موهای بلوند و شالی سبز رنگ در پشت آن نشسته بود.
دختر مانتوی سفید تمیزی که به نظر لباس کارش بود بر تن داشت و شلوار لی پاچه کوتاهش که با کفش های کتانی قرمز رنگی ترکیب
شهادت سه‌گانه از ابتدای آفرینش
شیخ صدوق و ثقة الاسلام کلینی رحمهما الله روایت کرده‌اند:
٤- حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه، قال: حدثنا محمد بن یحیى العطار، قال: حدثنی سهل بن زیاد، عن محمد بن الولید، قال: سمعت یونس ابن یعقوب یقول عن سنان بن طریف، عن أبی عبد الله الصادق علیه السلام، قال: قال: إنا أول أهل بیت نوه الله بأسمائنا، أنه لما خلق الله السماوات والارض أمر منادیا فنادى: أشهد أن لا إله إلا الله، ثلاثا، أشهد أن محمدا رسول الله، ثلا
 دانشکده جدید را دوست ندارم. واقعا بزرگ است.  بیشتر از دانشجوهایش ظرفیت دارد و بیشتر از هر چیزی در دنیا من را کسل می کند. پای کوه قاف واقع شده و سیمرغ بر بالای قله هایش به پرواز در می آید و از آن بالا به ریش نداشته ما هار هار می خندد.
من هم می خندم. به خودم بیشتر از باقی چیزها. آنقدر می خندم که اشک از چشمانم جاری شود و بعد هق هق می کنم و ناله که جوانی هم بهاری بود و بگذشت. البته اوضاع تا همین دیروز چندان هم بد نبود. تا همین دیروز که من هنوز قدم در دانش
با توجه به اینکه اینجا کمی نامنظم و از هم گسسته نوشته می‌شه و من راهی برای مرتب کردن و طبقه‌بندیش به ذهنم نمی‌رسه، لازم می‌بینم این توضیحات رو بدم. توصیه‌ی شیدا راعی به شما حاضران و آیندگان، برای بهتر ارتباط برقرار کردن با نوشته‌های اینجا و گیج نشدن اینه که تصور کنید چند فرد متفاوت دارند توی این وبلاگ از ماجراهای خودشون می‌نویسند. مثلاً مردی که ۱۵۴ سانتی‌متر قد و ۹۲ کیلو وزن داره و از نگرانی‌هاش در مورد ظاهر چاق و کوتاهش حرف می‌زنه. فر
با توجه به اینکه اینجا کمی نامنظم و از هم گسسته نوشته می‌شه و من راهی برای مرتب کردن و طبقه‌بندیش به ذهنم نمی‌رسه، لازم می‌بینم این توضیحات رو بدم. توصیه‌ی شیدا راعی به شما حاضران و آیندگان، برای بهتر ارتباط برقرار کردن با نوشته‌های اینجا و گیج نشدن اینه که تصور کنید چند فرد متفاوت دارند توی این وبلاگ از ماجراهای خودشون می‌نویسند. مثلاً مردی که ۱۵۴ سانتی‌متر قد و ۹۲ کیلو وزن داره و از نگرانی‌هاش در مورد ظاهر چاق و کوتاهش حرف می‌زنه. فر
اگر عمر دوباره داشتم...
«دان هرالد»، کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى، داراى تألیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش با عنوان «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد. با هم این قطعه زیبا را مى‌خوانیم:
البته آب ریخته را نتوان به کوزه بازگرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.
ادامه مطلب
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
چند روز قبل بهم گفت که این سفیدها مخصوصا سفیدهای اروپا و کاناداو استرالیا (و نیوزیلند) نمیدونم چرا اینقدر افسرده و منزوین، اینها همه ش به معادله باخت-باخت فکر میکنن.
چرا اینها عوض نمیشن؟
چرا اینها درست نمیشن؟
چرا اینقدر افسرده، تنها، و خلاقیتن؟
 
ازش پرسیدم،
الان اگه یکی بیاد بگه پسر گل، اجازه بده کیرت رو ببرم از ته، ولی در عوض همه دنیا رو میدم دستت، اصلا میشی رئیس جمهور امریکا، ایا قبول میکنی؟
 
بنده خدا با تعجب نگاهم میکرد که این کیر چه ربط
 
خرس خیاط یک انبار باروت زیر شهر را کشف کرده است. این خبری بود که لازم نبود اخبار اعلام کند. خود به خود، چهره به چهره، نگاه به نگاه منتقل شد. 
اولین نفر کسی بود که خرس خیاط را در حال خروج از دری زیرزمینی دید. چهره مبهوت و گنگ خرس خیاط با امواج نامرئی نگاهش لحظه ای و کوتاهش خبر را انتقال کرد. ناقل خرس خیاط بود و بعد فراگیر شد. 
 
 شهری ساخته شده روی انبار باروت؟ یا باروت تعبیه شده زیر شهر؟ یا باروت تزریق شده به تن شهر؟ زیاد فرقی نمی کند. اما حالا ت
نحوه صحیح نهی از منکر
شیخ حر عاملی رضوان الله علیه روایت کرده است:
 [ ٢١١٥٥ ] ٤- وعن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد بن سنان ، عن محفوظ الاسكاف ، عن أبی عبدالله فی حدیث ـ انه أنكر على رجل أمرا فلم یقبل منه فطأطأ رأسه ومضى.
امام صادق علیه السلام شخصی را نهی از منکر کرد آن شخص سخن امام علیه السلام را نپذیرفت امام علیه اسلام سرش را تکان داد و رفت.
وسائل الشیعة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۱۶، صفحه ۱۲۸، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء الترا
بسم الله الرحمن الرحیم ./
آبان هم تموم شد ، امروز اول آذر بود ! من هنوز همونم همونی که اول فروردین اهداف امسالش رو نوشت ! کارهایی که باید انجام بده ... دیگه افتادیم تو سراشیبی و این روزای کوتاه تند تند دارن میگذرن که باز بهار بشه ... یکم نگرانم که مبادا نتونم به کارهایی که باید تو ۹۸ بهشون میرسیدم برسم !
این روزا خیاطی کودک رو بهتر از قبل پیش گرفتم ، چرخ خیاطیمو دارم کم کم عوض میکنم ، البته که به امید خدا زودتر برسه دستم و پولم نره هوا :( مطالعه م رو د
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
پارسال رفتیم ملاقاتش شیمی درمانی کرده بود تمام موهاش و تراشیده بود
باب شوخی و باز کرد و خندید و بحث رفت سمت موی سر...
خواهرزاده ها و خواهرش موهاشون و نشون دادن و اون هم میخندید که دیگه غصه شامپو خریدن نداره و راحت شده
اصرار کردن که منم موهام و نشون بدم موهای من از همشون بلندتر بود
تازه هم هایلایت کرده بودم اتفاقا سشوار هم کشیده بودم 
وقتی اومدم خونه خیلی ناراحت شدم گفتم کاش موهام و بازنمیکردم
عذاب وجدانم به قدری بودکه یه وجب از موهام و کوتاه ک
دروغی به نام دفاع امیر المومنین علیه السلام از عثمان
علامه امینی رضوان الله علیه در کتاب شریف الغدیر در پاسخ به این شبهه دروغین می‌نویسند:
 
ومما ثبت من أحوال هؤلاء الذین زعموا أنهم بعثوا أبنائهم للدفاع عن عثمان، وأنهم لم یفتأوا مناوئین له إلى أن قتل وبعد مقتله إلى أن قبر فی أشنع الحالات، أما علی أمیر المؤمنین فمن المتسالم علیه أنه لم یحضر مقتل الرجل فی المدینة فضلا عن دخوله علیه قبیل ذلك واستیذانه منه للذب عنه وبعد مقتله وبكاءه علیه وصفع
امروز عروسی دوست ساده ی هجده سالمه با دوماد نوزده ساله. دوستم کلی مشکلات خونوادگی دارن و اینا. خیلی دختر معصوم و ماهیه. نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت. امیدوارم خوشبخت بشه. زیاد.
مراسم فردائه ما امشب رفتیم برا بزن و برقص و.‌..
کلی رقصیدیم، خندیدم و از این حرفا. کل مهمونا ما هفت نفر بودیم :)
بقیه یعنی عمه هاش و مادربزرگش چون اون اتاق بودن مهمون حساب نمی کنم :)
دختر عمه اش (۱۶ساله) و پسر عمه اش(۱۳ساله) هم بین ما بودن.
میخوام با جنتلمن ترین مرد زندگیم (پ
دخترک عاشق رنگ کردن ناخن هایش بود. صورتی کمرنگ، صورتی پررنگ، پوست پیازی، کِرِمی، نقره ای، طلایی، آبی و بنفش هالوگرامی. حتی وقت هایی به زعم خودش شاخ غول رو می شکست و بادمجانی شان می کرد. 
آخرین باری را که قرمزشان کرده بود، به یاد نمی آورد. شاید هنوز به دبستان هم نمی رفت. در تمام این سال ها از قرمز فراری بود. غیر از اینکه سرخ، رنگی به اصطلاح توی چشم بود، مطمئن بود به دستانِ لاغرِ گندمی او نمی آمد.
گویا در تمام این سال ها منتظر اشاره ای بود تا قرمزش
دخترک عاشق رنگ کردن ناخن هایش بود. صورتی کمرنگ، صورتی پررنگ، پوست پیازی، کِرِمی، نقره ای، طلایی، آبی و بنفش هالوگرامی. حتی وقت هایی به زعم خودش شاخ غول رو می شکست و بادمجانی شان می کرد. 
آخرین باری را که قرمزشان کرده بود، به یاد نمی آورد. شاید هنوز به دبستان هم نمی رفت. در تمام این سال ها از قرمز فراری بود. غیر از اینکه سرخ، رنگی به اصطلاح توی چشم بود، مطمئن بود به دستانِ لاغرِ گندمی او نمی آمد.
گویا در تمام این سال ها منتظر اشاره ای بود تا قرمزش
ابری آمد شانه ای  تکان داد.  زمین خیس آب شد دانه کوچک زیر خاک جوانه زد تن خاک را  پس زد و سرک کشید بیرون، شب بود. باغ در سکوت به خواب رفته  و ماه برای ستاره‌ها قصه می‌گفت.  جوانه خواست قدبلندی کند و صداهای ماه را بشنود اما نشد ریشه های او اسیر خاک بود . در تاریکی گل‌ها و درختان باغ چه زیبا به خواب رفته بودند.صبح شد از سروصدای زیاد جوانه  از خواب پرید دو  بوته نیلوفر وحشی باغ با هم مسابقه گذاشته بودند که کدام یک زودتر به لب پرچین باغ می‌رسند و در
یک ساعت برایش روضه خواندم که ابروهایم را نازک کوتاه پایین صاف بردارد...گفته بودم ابروی پهن به من نمی آید...حرف هایم را تائید کرده بود و خیالم راحت که شاید ...آینه را که داد دستم دیدم ابروهایم هلال شده بودو پهن ...بغض شدم....می گویم چشمام ریزه ابروی پهن اخمو می کنه منو...نازک ترش کنید...می گوید مد نیست آخه...می گویم بهم اونجوری بیشتر میاد....می گویم کوتاهش کنید میگه حیفه ابروهات....هر چیزی که من می گفتم او باز یک توجیهی برای کارش داشت....دلم برای دست های آر
شب، اوقات عجیبی‌ه برای خونه. وقت خواب، که خونه به خواب می‌ره، همه اهالی خونه به خواب می‌رن و تو بیداری! سیاهی شب، میدوعه تو خونه، فرششو پهن می‌کنه رو اثاث‌ها، و صداشو زمزمه می‌کنه تو گوشت و از رازهاش می‌گه. به خودت می‌آیی می‌بینی وسط اون تاریکی‌ها داری یه چیزایی می‌بینی، گاهی خوب، بیشتر ترسناک!
انگاری تو این حال، خونه میره رو مود ماورایی‌ش، میتونه جزیی از کل دنیای ناشناخته‌ی دیگه باشه و تو، توی این دنیا تنهایی.
اما وقتی یکی بیدار باش
عبور از پل صراط تنها با جواز امیر المومنین علیه السلام میسر است
سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:
فیما نذكره بطریقهم، وهو الحدیث السادس عشر من جملة «المائة حدیث» فی تسمیة رسول الله صلوات الله علیه وآله لمولانا علی علیه السلام أمیر المؤمنین، بما هذا لفظه: حدثنا أبو عبد الله محمد بن وهبان عن أحمد بن إبراهیم عن الحسین بن عبد الله الزعفرانی عن إبراهیم بن محمد الثقفی عن یحیى بن عبد القدوس عن علی بن محمد الطیالسی عن محمد بن وكیع الجراح
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):اختلاط وگفتگومردان بازنان نامحرم سبب نزول بلاوبدبختی خواهدشدو دلهارامنحرف می سازد.
امام صادق(علیه السلام):برجوانان خودازخطرغالیان بپرهیزیدتاآنان رافاسدنکنند, چراکه غالیان بدترین مخلوقات خدایندبزرگی خدا راکوچک میکنندوبرای بندگان خدا ادعای ربوبیت میکنند.
امام صادق(علیه السلام):هرگاه دوست توبرکرسی ریاست نشست ویک دهم رفتارپیش از ریاست راباتو داشت , دوست بدی نیست.
امام صادق(علیه السلام):شیطان گفت پنج نفر
نزدیک
عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش می کردم. خبردار شدم که یکی از
پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی موها را اصلاح می کند.رفتمسراغش...دیدم کسی زیر دستش نیست. طمع کردم و جلدی با چرب زبانی، قربان صدقه اش
رفتم و نشستم زیر دستش. اما کاش نمی نشستم....چشمتان روز بد نبیند، با هر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا می
پریدم. ماشین نگو تراکتور بگو! به جای بریدن مو ها، غِلفتی از ریشه و پیاز می کندشان!از
بار چهارم، هر بار که از
پرچم فرانسه یکی از جذاب ترین و مشهورترین نمادها در تاریخ اروپا به حساب می آید که به عنوان سه رنگ فرانسوی و Le drapeau tricolore  فرانسه نیز شناخته می شود. در این متن نگاهی اجمالی به داستانی که پشت پرچم فرانسه نهفته است می اندازیم تا بیشتر با چگونگی شکل گیری آن آشنا شویم. با سیر و گشت همراه شوید.
تاریخچه پرچم فرانسه
این پرچم سه رنگ در طول مدت شکل گیری انقلاب فرانسه خیلی زیاد نمایش داده نشد، اما معنای انقلابی آن از پیش به تاریخچه ی کوتاهش متصل بود. بعد از
ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام و دروغگویی مخالفین در کلام امام صادق علیه السلام
ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:
۲۹- الحسین بن محمد ومحمد بن یحیى، عن أحمد بن إسحاق، عن بكر بن محمد الأزدی، عن إسحاق بن جعفر، عن أبیه علیه السلام قال: قیل له: إنهم یزعمون أن أبا طالب كان كافرا؟ فقال: كذبوا كیف یكون كافرا وهو یقول: ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا * نبیا كموسى خط فی أول الكتب وفی حدیث آخر كیف یكون أبو طالب كافرا وهو یقول: لقد علمو
به اعتراف احمد بن حنبل اگر علمای اهل تسنن خیانت نمی‌كردند و همه روایات را نقل می‌كردند، تمام مردم شیعه می‌شدند!!!
۵۵۶۹ـ حدثنی محمد بن عبد الله قال حدثنا أبو داود عن شعبه قال لقد حدثنا الحكم عن عبد الرحمن بن أبی لیلی عن علی بشیء لو حدثتكم لرقصتم والله لا تسمونه منی أبدا
۵۵۷۰ـ وحدثنا به محمود بن غیلان مثله وقال لترفضتم.
قال أبو عبد الرحمن وهو أشبه
احمد بن حنبل (از ائمه اربعه اهل تسنن) می‌گوید: ابو داود از شعبه بن حجاج نقل می‌كند كه: من روایاتی
«از زندگی بی حاصلی که دارم بیزارم. نسبتا زیاد چیز می خوانم ولی
عطش دانستن با این قطره ها سیراب نمی شود. از طرف دیگر دست و بالم برای نوشتن بسته
است. مثل آدم چلاقی هستم که پیوسته در آرزوی راه پیمایی است. در دلم هزار آشوب است
که راهی به بیرون نمی یابد. آتشی است که زبانه نکشیده می افسرد. تنها مرا می سوزد
و سوختنی است که هیچ روشنی ندارد.»

سوگ مادر، نوشته شاهرخ مسکوب، نشر نی، صفحه ی 26

+ وقتی از گذشته می خوانم دائما به یک اسم می رسم: «مرتضی
کیوان»، مرتضی
اعتقادات مومن واقعی در کلام امام رضا علیه السلام
شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده است:
۷۱- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلْعَطَّارُ اَلنَّیْسَابُورِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا ع مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِیدِ اَللَّهِ وَ نَفَى اَلتَّشْبِیهَ عَنْهُ وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لاَ یَلِیقُ ب
به نام خداوند مهر و دوستی

نویسنده : تورنتون دبلیو. برجیس مترجم : سعیدا زندیان

 یک روز صبح دنی موشه ناراحت و غمگین کنار برکه نشسته بود وبه دم کوتاهش فکر می کرد که چرا من هم مثل بقیه ی موش ها دم بلند و زیبا ندارم . فردا دنی موشه به سوی خانه ی قورباغه ی پیر رفت و به او گفت چرا من هم مثل بقیه ی موش ها دم دراز و قشنگی ندارم .
ادامه مطلب
راستش این روزها اصلا و ابدا حال و روز خوشی ندارم،از زمین و زمان ایراد میگیرم،سر چیزهای هیچ و پوچ اعصاب خودم و دیگران را خورد میکنم، غر میزنم، گاهی حتی جیغ میکشم. 
از صبح تا شب مثل مرغ پرکنده دور خودم میچرخم،می‌نشینم، بلند میشوم، چهارده بار اتاق را طی میکنم، باز می‌نشینم، تلاش میکنم اشکم دربیاید کمی خالی شوم و حتی یک قطره هم سرازیر نمیشود. 
رو به روی کتاب های تلنبار شده روی هم مینشینم،نگاه میکنم،حرص میخورم از ترازی که نه رشد میکند نه کم میش
عرش و فرش و عوالم وجود با نام امیر المومنین علیه السلام سرپا هستند
سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:
فیما نذكره من «المائة حدیث» بطریقهم وهو الحدیث الرابع والعشرون بان الله جل جلاله كتب على الكرسی والعرش والفلك: لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیر المؤمنین وإمام المسلمین وسید الوصیین وقائد الغر المحجلین وحجة الله على الخلق أجمعین. نذكره بلفظه: حدثنا محمد بن عبد الله بن عبید الله عن محمد بن القاسم عن عباد بن یعقوب عن عمرو بن أ
نزدیک
عملیات بود و موهای سرم بلند شده بود. باید کوتاهش می کردم. مانده بودم
معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسی نیست، سلمانی از کجا پیدا کنم. تا این
که خبردار شدم که یکی از پیرمردهای گردان یک ماشین سلمانی دارد و صلواتی
موها را اصلاح می کند.رفتم سراغش. دیدم کسی زیر دستش نیست. طمع کردم و
جلدی با چرب زبانی، قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش. اما کاش نمی
نشستم. چشمتان روز بد نبیند. با هر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا
می پریدم. ماشین نگو تراک
اولین
بار در یکی از صفحات مجلات نوجوانان تصویرش را دیدم،مردی لاغر با چهره ای استخوانی
که پشت یک میز تحریر نشسته بود و چشم هایش را دوخته بود به چند کاغذ رو به
رویش.مدیر مدرسه با آن نثر روان و خودمانی و طنازش من را شیفته قلمش کرد و زندگی
پر فراز و نشیبش از عضویتش در حزب توده تا پدر سختگیر معممش تا رفتنش به اسرائیل و
همسر بی روسریش که بی نسبت بود با مختصات زندگی خانوادگی اش،من را بیشتر جذب این
شخصیت کرد.غرب زدگی را نوشته بود ،شوهر آمریکایی را کاری
آنکه در خانه می ناب گوارا دارد
     چه نیازی به سمرقند و بخارا دارد
     هر که در سر هوس کرب و بلا را دارد
                  جز پی قافله سالار نخواهد افتاد
 
 
رکاب ۱۳ (خانم)
 
مربی با بی حوصلگی لباس رزمی سفید پریا را مرتب می کند و با کمربند، می بنددش که باز نشود. غر می زند که:-مگه نگفتم بگو مامانت جلوی لباستو بدوزه که باز نشه؟پریا موهای طلایی اش را که از روسری کوتاهش بیرون زده، به داخل هل می دهد و با صدایی کودکانه می گوید:-چرا... ولی مامانم رفته ماموری
 
جالب این‌که زنبورشناسان مى‌گویند زنبور عسل براى رفع گرسنگى خود کافى است که دو یا سه گل را بمکد، در حالى که در هر ساعت به طور متوسط روى 250 گل مى‌نشیند و کیلومترها راه مى‌رود و آنقدر پرکار است که در مدت عمر کوتاهش هر یک از آن‌ها مقدار زیادى عسل تولید مى‌کند، به هر حال این تلاش و فعالیت چشمگیر او دلیل این است که او تنها براى خود کار نمى‌کند بلکه آنچنان که قرآن مى‌گوید «لِلنَّاس»، براى همه انسان‌ها تلاش مى‌کند.
نکتۀ بسیار مهم این‌که اگر م
دیدگاه شیخ نعمانی در مورد کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی معروف به اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله
 شیخ ابی زینب نعمانی رضوان الله علیه در پاسخ به به کسانی که به روایات کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی رضوان الله علیه خدشه وارد می‌کنند می‌نویسد:
ولیس بین جمیع الشیعة ممن حمل العلم ورواه عن الائمة (علیهم السلام) خلاف فی أن كتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أكبر كتب الاصول التی رواها أهل العلم من حملة حدیث أهل البیت (علیهم السلام) وأقدمها لان جمیع ما اشت
این رمان بازتاب وی از ابرانسان نیچه است که داستایوفسکی فکر می کرد جدال خیر و شر در خود انسان نهفته است. این رمان آخرین اثر ناتمام از لیانید آندری یِف است.

این رمان نمایش جامعه اروپایی بورژوا در آستانه جنگ جهانی اول است. به نظر وی جهان تراژدی ترین وضعیت را به خود گرفته است. شاهکارهای ناتمام تاریخ ادبیات کم نیستند. رمان هایی که به هر دلیلی ناتمام مانده اند. به طور مثال کتاب محاکمه و قصر اثر کافکا و نوشته های آدم اول از آلبر کامو که در هنگام تصادف
یکی از تصمیماتی که من و جناب همسر مدتهاست به توفیق خدا داریم بهش عمل میکنیم ، تحریک جامعه اطرافمون نسبت به مناسبتهای مذهبیه. مثلا آقامون تو هر شهادت و وفاتی اصرار داره مشکی بپوشه. و هر بار که میپوشه ، میگه بالاخره یکی دو نفر از بین همکاراش و کارمندا و دانشجوها تحریک میشن و میپرسن چرا مشکی پوشیدین. ایشونم توضیح میده که مثلا به دلیل وفات حضرت معصومه (س). البته من نمیتونم توی بیمارستان فرم نپوشم و از طرفی هم معمولا لباسای عادی و روزانه خودم هم تی
"هیچ" است اول و آخر قصه ی ما.می روم بجنگم تا پیروزی را لمس کنم؛ هیهات که شکست می خورم،تبعید به بازگشت می شوم و سپس می رسم به انتها.آری، می رسم از هیچ به همان هیچ ابتدای مسیرم.از نقطه ای که حال ایستاده ام به نقطه ای در آینده که نمی دانم کجاست!و تنها خدا می داند در دل مسیرم چه چیز هایی پنهان مانده است...صدای بلند بسته شدن در، شانه هایم را می لرزاند. نگاه ترسیده ام را دراتاق می چرخانم و او را می بینم.اویی که با تفنگی در دست، رو به رویم می ایستد و با چشم ه
اعتراف تلخ غزالی عالم بزرگ اهل تسنن به بیعت‌شکنی عمر بن خطاب و غصب خلافت توسط او
غزالی از علمای بزرگ اهل تسنن و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در باره تبریک و تهنیت عمر بن صحاک و پیمانى که در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌نویسد:
واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من كنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى كل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحكیم ثم بعد
بوتاکس چگونه عمل می کند؟
بوتاکس یک درمان آرام بخش عضلانی است. بوتاکس برای اهداف مختلف پزشکی از جمله انقباض چشم و تعرق بیش از حد استفاده می شود. تزریق ها با متوقف کردن رسیدن سیگنال های عصبی به عضلات کار می کنند به طوری که ماهیچه ها به اندازه سابق منقبض نمی شوند.
بوتاکس زیبایی صورت برای از بین بردن چین و چروک ها، از شایع ترین کاربردهای این محصول است. هنگام استفاده برای پنجه کلاغی ها، تزریق ها، عضلات اطراف گوشه چشم را آرام می کنند، بنابراین پوست
نفسش بند اومده بودو در نهایت، به سختی زمین خورده بود.این یعنی گم شدن؟کنار رد پاهایی که حرکت نکردند آدم ها ایستاده بودند و بی خبر از همه چیز لبخند هایش را بهانه زندگی اش کرده بودند.نمیدونست اثر اون داروی قوی بود یا بی خوابی های پی در پی اش اما کم کم چشم هاش سفید تر همیشه شدن.بی خبر از این نمایش خیالی ذهنش،انگار همه چیز فقط تمرین و یک پیش نمایش کوتاه است.《بیا تو سرما میخوری. دوباره که داری گریه میکنی مگه قول نداده بودی...》《قول واسه شکستنه》اشلی
 
با
این قد کوتاهش دلی نترس و شجاع داشت با تلاش (دستکاری در شناسنامه ) خود
توانسته بود خود را به جبهه برساند و جزء نیروهای گردان موسی ابن جعفر
(علیه السلام ) شود . مسئولین گردان بخاطر سن کمِ مجتبی قصد داشتند او را
به پشت جبهه برگردانند ولی با گریه از آنان می خواست که این کار را نکنند .
با
فرمانده گردان صحبت کردم و از آنان خواستم به جثه کوچکش نگاه نکنند دلی
نترس و شجاع دارد . مسئولین نیز پذیرفتند و اجازه دادند در منطقه بماند حتی
در عملیات موسوم
جمعه رو یادم نمیاد
شنبه رفتم کنفرانس انواع شخصیت های براساس mbti  دادم خیلی خوب بود زنگ اخرم قرار شد هفته ی دیگه کنفرانس یک چیز دیگه بدم ایده یابی:// 
برگشتم رفتیم کفش خریدیم داشتم میمردم از بیخوابی 7 درصد شارژ داشتم ولی رفتم کفش خریدم چون اون موقع مامان میگه ببین من خواستم ببرمت خودت نداری میای
کل فلکه هارو گشتیم اخر برگشتیم همون تاجیک میخواستم یا سیاه بخرم یا سیاه یک کفش سیاه سفید خریدم:// خخخ خیلی دوسش دارم خیلی وای اصن پوشیدم تازه حس کردم کف
این پست حاوی پراکنده گویی های ذهنی هست برای ارامشم.
با دوستم صحبت میکردم، که دکترای مددکاری هست داشتیم حرف میزدیم از اهدافمون از اینکه چقد داریم تلاش میکنیم که از این سطحی که هستیم رشد کنیم و...
گفتم میدونی فلانی یه مدته احساس میکنم انرژی زیادی درونم وجود داره که دوست داره مدام بزنه بیرون، گفت طبیعی خوب تو از یه رابطه طولانی اومدی بیرون، بهترین کار نوشتن، گفتم مینویسم زیاد هم مینویسم، گفت بازم بنویس تا اروم بشی تااینکه به تعادل برسی، دیدم ر
-نمیداند کجا آمده ای که؟-امیدوارم. آیا در گفتگوی پیش رویمان امنیت خواهیم داشت؟-به اندازه کافی.-بگو، بگو که چرا از بین این همه مکان در کره خاکی اینجا را انتخاب کرده ای؟!سوال به جایی بود. زیر زمینی بود نمور و کثیف، و تاریک، بسیار تاریک. میزی گرد و چوبی در وسط هال آن قرار داشت، با سطحی بسیار صاف و صیقلی، و پایه های مکعبی و کنده کاری شده. میز نورانی بود، تاحدی که چشم را میزد، و حتی یک عدد چراغ هم در کل آن زیر زمین پیدا نمیکردی. دو صندلی چوبی با پشتی ها
-نمیداند کجا آمده ای که؟-امیدوارم. آیا در گفتگوی پیش رویمان امنیت خواهیم داشت؟-به اندازه کافی.-بگو، بگو که چرا از بین این همه مکان در کره خاکی اینجا را انتخاب کرده ای؟!سوال به جایی بود. زیر زمینی بود نمور و کثیف، و تاریک، بسیار تاریک. میزی گرد و چوبی در وسط هال آن قرار داشت، با سطحی بسیار صاف و صیقلی، و پایه های مکعبی و کنده کاری شده. میز نورانی بود، تاحدی که چشم را میزد، و حتی یک عدد چراغ هم در کل آن زیر زمین پیدا نمیکردی. دو صندلی چوبی با پشتی ها
وحید حلاجهرودوت جایی گفته بود: «من به تو رازی خواهم گفت که در معابد نخواهی آموخت. خدایان به ما (انسان‌ها) رشک می‌ورزند. به ما رشک می‌ورزند چرا که ما فانی هستیم، چرا که هر لحظه از زندگی ممکن است آخرین لحظه باشد. چون محکوم به فناییم همه چیز زیباتر است.» اگر درست یادم مانده باشد براین مگی در رمان «مواجهه با مرگ» تمدن بشر را حاصل آگاهی او به مرگ خویش دانسته بود. انسان به خاطر مرگ-آگاهی است که دین می‌ورزد، هنرمندی می‌کند، بناهای مستحکم می‌سازد و
چشم آرامی گفتم و برگه را
گرفتم داخل بیمارستان شدم. بیا! حتی ورودی این بیمارستان هم با دیگر بیمارستان‌ها
فرق دارد! اینجا دیگر کجاست؟ با خودم حرف میزدم که صدای جیغ عجیبی را شنیدم. با
ترس به اطراف نگاه کردم. دختری را دیدم که در حال جیغ زدن بود و چند پرستار که با
او سر و کله می‌زدند. دختر مدام با دستانش به صورت آنها چنگ میزد و جیغ میکشید و
فریاد میزد: چرا ولم نمی‌کنید؟ دست از سرم بردارید! آنقدر از دیدن این صحنه شوکه
شدم که به طور کل، یادم رفت برای چه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
   به کارگاه آهنگری آمده ­اند تا شمشیرها را تحویل بگیرند. هنوز آخرین شمشیر آماده نیست. این دو نفر و شاید چندنفری دیگر، در کنار علی(ع)، امور امنیتی مدینه را سر و سامان می ­دهند. گاهی نیز دور هم جمع می­ شوند. در سایه ­بانی  نزدیک مسجد پیامبر(ص)، جایی که به سجده گاه علی(ع) مشهور شده است.
مقداد پسر اسود، کناری می ­ایستد؛ زبیر پسر عوام تحمل ایستادن و منتظر ماندن ندارد. می­ رود تا بعد که
رهپویان هدایت: مسیحیت صهیونیستی برای فرار از واقعیت و روبرو نشدن
مخاطبان خود با حقایق همواره سعی نموده است قاعده بازی را عوض کرده و صورت مسئله
ها را پاک نگه دارد.
جریان تبشیر، مبشرین مسیحیت صهیونیستی و سردمداران آن همواره ادعای
انسان دوستی و محبت می‌کنند و خود را پیام دار صلح برای بشریت می خوانند.
 آنان با
تبلیغ، فریب و به خدمت گرفتن افراد در ظاهر نشان می دهند که پیوسته در حال دعا
برای دوری بشر از ظلم و ستم هستند. هر چند بررسی این ادعا نشان ا
رهپویان هدایت: مسیحیت صهیونیستی برای فرار از واقعیت و روبرو نشدن
مخاطبان خود با حقایق همواره سعی نموده است قاعده بازی را عوض کرده و صورت مسئله
ها را پاک نگه دارد.

جریان تبشیر، مبشرین مسیحیت صهیونیستی و سردمداران آن همواره ادعای
انسان دوستی و محبت می‌کنند و خود را پیام دار صلح برای بشریت می خوانند.

 آنان با
تبلیغ، فریب و به خدمت گرفتن افراد در ظاهر نشان می دهند که پیوسته در حال دعا
برای دوری بشر از ظلم و ستم هستند. هر چند بررسی این ادعا نشان
هنوز دکمه ذخیره و انتشار پست قبلی خشک نشده که باز دارم مینویسم...
و امروز صبح جدیدی بود برام... با هزار تا برنامه ی جدید... هزار تا تصمیم جدید... هزار تا اتفاق جدید که شاید نوید دهنده ی روزای بهتری هستن...
.....................................................................
دیشبی تا 5 صبح عین جغد بیدار بودم....تقصیر خودم بود کاپوچینو رو قاطی شیر کردم و خوردم!!!!! همچین هم بد حال بودم و هوا هم سرد... میخواستم کمی بدنم گرم شه....
8:30 صبح موبایلم زنگ خورد برا یه کار قدیمی که پاشو بیا فلان جا
از اولین تصاویری که در ذهنم ثبت شده است، تصویر پدرم است. مردی با چشمان میشی‌رنگ و موهای جو گندمی، با کمی ریختگی‌ در دو طرف پیشانی و یک سبیل دسته‌کوتاه! مردی که دست‌های سفید و سنگینی دارد و خیلی کم می‌خندد و خیلی بداخلاق است‌‌.
بزرگ‌تر که شدم دانستم که پدرم ارتشی‌ بوده‌است، اما نه آن ارتشی که بتوانی زیاد از آن صحبت کنی، ارتش پهلوی.
همیشه عجول است و هیچ‌وقت حوصله و صبر و قرار ندارد و اگر در حال دقت روی چیزی باشد و با او حرف بزنیم، داد و فری
سرانجام پس از پرس و
جوهای زیاد این کار را کرد. هرچند هنوز پاسخش را از همه آنانی که می دانستند
نگرفته بود.

نمی دانست حال چه کند.
ایده ای پیدا شد. نه، سوژه ای بود و گمان کرد شاید مناسب باشد. سوژه این بود:

The man who does not read
has no advantage over the man who cannot read.

نخست
چندان مجذوبش نکرد اما دید شاید سرآغاز خوبی باشد؛ که نوشته ی کوتاهش در باره ی این جمله را
ادامه دهد و تمرینی هم کرده باشد.

دوستی
این جمله را برایش فرستاد و دوست دیگری هم برای تمرین نوشتن انگیزه اش داد.
یا عدل
 
 
خواستم بنویسم، کلی چیزهای کوچیک و بزرگ اومد به ذهنم.
رفتم وبِ مهناز. هجدهمین روزِ چالشش بود. 30 تا حقیقت در مورد زندگیتون :))
نمیدونم میتونم 30 تا بنویسم یا نه!
اما شروع میکنم.
 
1: ناخونهامو، هم کوتاه دوست دارم هم بلند. کوتاهش منو یاد یه سری عکسای هنری میندازه و باهاش راحت ترم. اما بلندشم یه مزیت هایی داره.
اما از یه حدی بلند تر اعصابمو خرد میکنه. خودکار دست گرفتن که برام سخت میشه دیگه لحظه شماری میکنم کوتاهش کنم :))
 
2: من از اون هام که خود
ماه ربیع‌الاول با تمام زیبایی‌هایش حلول کرد.

ربیع یعنی بهار.
و چه زیباست این بهار را بهانه کنیم برای یا از بهار
حقیقی.
 
محمد (صلی‌الله علیه وآله)؛
همان مولودی که به میمنت
میلاد مبارکش این ماه را ربیع المولود نام نهادند.

همان رسولی که با بعثتش روح ایمان را در کالبد بیجان
بشریت برانگیخت.

 
نه‌تنها خود آن بزرگوار، بلکه کتاب آسمانی‌اش نیز
بهار است. بهاری برای بیدار کردن دل‌ها.

همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

"تَعَلَّمُوا
الْقُ
بسم‌ الله.
در اکنون، کنار این صدای
تق‌تق ساطع از تماس قطره‌ها با سقف کاذب حیاط، تصمیم گرفتم هر یکی دو هفته یک بار،
جمعه‌ها، یک پست برای کتاب‌ها و فیلم‌هایی که در طی اون هفته یا هفته‌ها دیده و
خوندم، بنویسم. ممکنه در یک هفته فقط یک کتاب خونده باشم و هیچ فیلمی در کار نباشه
ممکنم هست عکسش رخ بده یعنی چندتا فیلم و کتاب پشت سر هم تو چنته داشته باشم. یا
حتی خوانده‌ها و دیده‌ها انقدر خنثی و بی‌حرف بوده باشند که خب هیچ.

ممکنم هست یک فیلم یا
کتاب ا
[پرده اول]در قطاری با مقصدی اشتباه رو به روی هم نشسته‌ایم. نیم ساعت از قراری که باید بهش می‌رسیدیم گذشته و هنوز یک ساعت دیگه راه باقی مونده. بی مقدمه می‌گه «تجربه‌های جدید رو خیلی دوست دارم». نگاهم رو از دوردست‌ها می‌کَنم، لبخند می‌زنم و می‌گم «همیشه آدمایی که تجربیات مختلف دارن از همه جذاب‌ترن. در مورد همه چیز حرفی دارن بزنن». به نشونه‌ی تأیید سری تکون می‌ده. یهو می‌بینم چیزی در چشماش برق می‌زنه. دستش رو دراز می‌کنه و به جایی در ناکجا
قبلا که دستگیره پله برقی مترو را می گرفتم، یکی از انگشتانم را به دیواره پایینش میچسباندم و از اصطکاک لذت میبردم. دستم را روغنی میکرد. دیگر این کار را نمیکنم. سکوی ایستگاه.
-میدان انقلاب اسلامی،میدان انقلاب اسلامی، مسافرین محترم، لطفا پشت خط زرد قرار بگیرید.
صدای قطار روبرو می آمد، کلاهدوز. به سمت انتهای ایستگاه رفتم. هم خلوت تر بود، هم چرا نروم؟ صندلی های نزدیک به ورودی که پله برقی اش رو به پایین بود تقریبا همه پر بودند. اما آن طرف میشد رنگ زر
هنوز نمیتوانم اضطراب را از شوق تشخیص دهم. امروز دو بار به خدمات هتل گفتم بیایند اتاقم را تمیز کنند. هر بار صد دلار انعام دادم، دونفری می آیند آخر. و هربار تعجبشان را می دیدم؛ این که اینطور خرج میکند، توی این هتل چه میکند. تمام چراغ ها را روشن کرده ام، ولی نمیدانم این آن چیزی است که او میخواهد یا نه. یک حسی دارم که به من میگوید امشب چه خواهد شد. نور را کم میکنم. تلفن را برداشتم، داخلی 4:
-پذیرش هتل، چطور میتونم کمکتون کنم؟
صدایش آشناست. میدانم که دخ
می‌دونی ؟
از یه جایی بعد دوره ی اینجور عشقا می‌گذره؛
فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته... ، وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه!
قشنگ بودن خوبه ها؛ ولی تهِ تهش اونی می‌مونه که داغون و خسته و لهتم دیده.
عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فر خورده و صورت خیس و کلافه، باهاش دوئیدی، باهاش خندیدی، باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و برف ریزونِ زمستون با صورت سرخ و س
متن غمگین و سنگین
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !
****    ****    ****
مــهـــم نــیـــســـت چـــقـــدر بـــالایــــی،مـــهـــم ایـــنـــه که اون بــــالالاشــــخــــوری یــــا عقاب . . .
****    ****    ****
نوشته های پرمعنای سنگین
” ﺧﻮﺍﺑﺪ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺸﻪﻭﻟ ” ﻧﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ” ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﺸﻪ …
****    ****    ****
توی دنیای واقعی‌ اونایی که کم
اتحاد نوری حضرت امیر المومنین علیه السلام با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله
سید بن طاووس رضوان الله علیه به نقل از جلد دوم کتاب دلائل الامامة طبری شیعی رضوان الله علیه که امروزه مفقود است نقل کرده است:
فیما نذكره من كتاب (الدلائل) لمحمد بن جریر الطبری، فی تسمیة جبرئیل علیه السلام لمولانا علی علیه السلام فی حیاة النبی صلى الله علیه وآله أمیر المؤمنین وسید الوصیین. فقال ما هذا لفظه: حدثنا أبو الفضل محمد بن عبد الله قال: حدثنا عمران بن محسن بن
یادداشت سوم
 
افسوس می‌خورم که تلاشم را برای راننده شدن مامان نکردم. همیشه آن‌قدر دغدغه و کار داشتم که نشد برای تشویق مامان و همراه شدنش به سمت راننده شدن بیشتر تلاش کنم.
حالا مجبور است منتظر بماند تا یکی ازما همراهی‌اش کند و وقتش را با ما تنظیم کند.
امروز زنگ زدم که در راه خانه شما هستم. اگر آماده‌اید بیایم باهم برویم مزونی که دوست داشتید از آن مانتو بخرید. قبول کرد و شاید ته دلش گفت چنین فرصتی برای فاطمه پیش نمی‌آید که همراهم شود.
رفتیم.
چ
بهترین هتل های مشهد در سال 98
چکیده مطلب
شهر مشهد با عنوان پایتخت معنوی ایران اسلامی به سبب حضور بارگاه ملکوتی علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌سلام) و همچنین جاذبه‌های طبیعی و‌ توریستی بسیاری که دارد از جمله چالیدره، موج‌های آبی، و مکان‌های تفریحی مشهد هر ساله پذیرای بیش از سی میلیون زائر و گردشگر می‌باشد.آنچه قابل روئت است افزایش گردشگری مشهد منجر به رشد و توسعه روزافزون صنعت هتلداری شده است.به‌طوری که بهترین هتل های مشهد در سال 98 به درجه
سلام خانومای گل، با گرمای تابستون چیکار می کنید!؟ امروز میخوام در این مطلب عکس های مدل های جدید مانتو رو که برند های مختلف برای کالکشن تابستانی شون آماده کردن رو براتون بزارم تا بتونید یه عالم مدل جدید مانتو تابستانی رو یکجا ببینید!!
در ابتدای این لیست از برند های مختلف اول برند های تخصصی در حوزه مانتو و لباس زنانه رو معرفی می کنم و بعدش میریم سراغ برند های بزرگ مثه دیجی کالا و مدیسه...
مدل های مانتو تابستانی برند حریران
حریران یکی از برند های
 
سلام خدمت همه بلاگرای خوش ذوق بیان
 
راستش یه موضوعی رو چند وقته میخوام بگم سوتفاهم حل بشه
صاف میرم سر اصل مطلب :)
میدونید بچه ها ساز و کار بیانم مثل شبکه های اجتماعی دیگه شده بر اساس تعداد فالوور و لایک و کامنت ... البته این مسئله به خودی خود مشکلی ای نداره اما خوب این فضا هم کم کم داره شبیه همون شبکه ها میشه.
چیزی که ازش خیلی بیزارم
همیشه برام سوال بوده تو فضای مجازی برای اینکه یه پستی  که اشتراک میذارم که خونده بشه باید برم ماه هاا فعالیت کنم
سلام خانومای گل، با گرمای تابستون چیکار می کنید!؟ امروز میخوام در این مطلب عکس های مدل های جدید مانتو رو که برند های مختلف برای کالکشن تابستانی شون آماده کردن رو براتون بزارم تا بتونید یه عالم مدل جدید مانتو تابستانی رو یکجا ببینید!!
در ابتدای این لیست از برند های مختلف اول برند های تخصصی در حوزه مانتو و لباس زنانه رو معرفی می کنم و بعدش میریم سراغ برند های بزرگ مثه دیجی کالا و مدیسه...
مدل های مانتو تابستانی برند حریران
حریران یکی از برند های
سلام خانومای گل، با گرمای تابستون چیکار می کنید!؟ امروز میخوام در این مطلب عکس های مدل های جدید مانتو رو که برند های مختلف برای کالکشن تابستانی شون آماده کردن رو براتون بزارم تا بتونید یه عالم مدل جدید مانتو تابستانی رو یکجا ببینید!!
در ابتدای این لیست از برند های مختلف اول برند های تخصصی در حوزه مانتو و لباس زنانه رو معرفی می کنم و بعدش میریم سراغ برند های بزرگ مثه دیجی کالا و مدیسه...
مدل های مانتو تابستانی برند حریران
حریران یکی از برند های
یک:
پس توی چشم هایت ... حرف دل من نیست؟
من دیوانه ام که اشک تو را با غم خود ... ترازو کردم؟
دو:
می بری مرا به شمالی ترین هدف ... دریا!
نامه ی یک عاشقم که توی رود ... زار می زنم!
سه:
عصایت را نمی توانند شکست ... موسی!
زبان لازم نیست ...
                       راه رفتن ات حکایت تکیه ی تو ... به خداست ...
 
چهار:
پایان مرا بنویس ... در جنون مطلقم به " لیلی "!
کسی که رفت و برایش همشاگردی سابق..." هیچ" بود!
پنج:
رنگ بوی تورا می داد... یاسی!
تند دویدم میان حرف های کشیده به باغ !
دبی پایتخت امارات نیست ولی بدون شک مهم ترین و شلوغ ترین شهر این کشور و می توان گفت پایتخت توریستی آن است که توانسته هر ساله تعداد بی مشاری از افراد علاقه مند را به سمت خود بکشاند و در تجربه زندگی شما به یکی از بهترین و مناسب ترین مقاصد تبدیل شود ، همه ما شهر دبی را به مدرنیته و لوکس و ساحلی بودن می شناسیم و می دانیم که این شهر کویری جوان چند سالی بیشتر نیست که یه چنین پیشرفتی دست یافته و در جمع شهرهای توریستی قرار گرفته و بعضا تور دبی در صدر م
 
فرار عاشقانه 
 
 
 
 
مادرم دختربچه ای سه ساله بود بنام حاجیه مار که خودش از آن روزها چیزی به یاد ندارد ، زیرا بلطف برادرش از هفت سالگی به رشت هجرت کرد و تا اکنون که سال 1398 است در رشت زندگی کرده و از سرگذشتش میتوان هزار کتاب اعجاب انگیز نوشت . 
      علی خوشگله نوجوان و پر انرژی ست او تنها پسر یک خانواده ی شلوغ در روستاهای دور افتاده ی شهرستان صومعه سرا ست، علی فرزند ارشد خانواده ست و چندین خواهر قد و نیم قد دارد فرزند دوم خانواده که دو سالی از ع
خیلی خسته ام و متنفرم که چیزهایی که مهم بود را یادم میرود تا تعریف کنم. همچنین ا موهای در حال ریزشم که به طرز عجیبی چرب هم هستند متنفرم. ا همه چیز و همه کس متنفرم. جز تینا.
امروز صبح، یعنی دوازده و نیم، در مسیر اول مترویی که سوار میشوم جای نشستن گیر آوردم. کتاب بالاتر ا هر بلندبالایی، یا یک همچین چی ای، سلینجر را درآوردم. فکر کنم تمام داستانهای سلینجر را خوانده ام ولی خب مشکل این است که ایران خیلی تخمی است و هر که با ننه اش قهر کرده آمده چند داستا
یلدا بر بازدیدکنندگان وبلاگ عصرظهور مبارک

#شب_یلدا
نظر اسلام در مورد شب یلدا چیست؟ 
 
واژه یلدا، از دوران ساسانیان که متمایل به، به کارگیری خط (الفبای از راست به چپ) {*} سُریانی شده بودند به کار رفته است. یلدا همان میلاد به معنای زایش- زاد روز یا تولد است که از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست که هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال، به جای شب یلدا از واژه مرکب شب چله استفاده می شود.
نظر
اسپینوزا فیلسوف شرافت و ازادی                                         
... اسپینوزا از فیلسوفان عصر روشنگری در اوایل قرن ۱۷  را بخاطر
زیبایی و خرد ورزی نوگرایانه در اندیشه وایجاد شکاف در بنیانهای اسکولاستیک فلسفه
و منطق ارسطویی شاهزاده فلاسفه می نامند . زیر دلیل این  محبوبیت و وجاهت ایشان به علت تغییر نگرش بنیادی
در جوهره هستی  بوده  و آن نگاه سلبی و مدرسی  گذشتگان که چون تار ضخیم عنکوبت  بر دست و پای مسیر بشریت تنیده می شد  و حصاری خود
شاه دوماد عروس اومد اسب سمند و سر بتازبس که خوشگله عروس به آسمون میکنه نازسرنا و دهل ببین با چه نشاط کرده سازسر راه کنار برین دوماد میخواد نار بزنهسیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنهبه سر عروس خانم شاباش کنین نقل و نباتاین لباس پر یراق به قامتش چه خوب میادهمگی کف بزنین باهم بگین شاباش شاباشسر راه کنار برین دوماد می خواد نار بزنهسیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنهمادیون سم طلایی عروس چه رامشهراه میره آروم آروم میدونه عروس سوارشهزیره روبند زری چش
بعضی‌وقت‌ها چاره‌ای نیست! اتفاقی می‌افتد که سکوت و غم همه‌جا را فرا می‌گیرد، کاری را می‌کنی که دوست نداری و جایی می‌نشینی به غصه خوردن که نباید. این‌جور وقت‌ها حوصله‌ای هم نیست برای کارهای عقب‌مانده و برنامه‌ریزی‌های جدید و چه و چه. از روزهای قرنطینه حرف می‌زنیم؛ روزهایی تلخ که گرچه می‌دانیم می‌گذرند، شوخی‌بردار نیستند و در این روزها از هیچ احتیاطی برای درگیر نکردن جان خود و دیگران نباید فروگذار کرد.با این وجود گاهی اگر خودت به
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زن‌بودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا می‌تواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زن‌بودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا می‌تواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
هاجر پارت دوم . 
 
 
چندی بعد درون باغ هلو
خانم دیبا همچنان مشغول دلنوشتن است و مینویسد؛ 
این روزها میپندارم که آمدنِ هاجر به اینجا بی حکمت نیست. بیشتر از انکه او چیزی از تشریفات و آداب و رسوم این باغ یاد گرفته باشد من را از رِوالِ معمول و همیشگی خویش دور ساخته. بجای آنکه بخاطر تغییر محیط زندگیش ، و آمدن به شهر ، کردار و گفتارش را وقف و سازگار با این محیط جدیدو متفاوت کند ، درحال تغییر دادن پیرامون و اطرافیان به میل دلخواهش است. اوایل ساکت و درو
هاجر پارت  دوم 
 
رمان فارسی   ««-¬ برای خواندن رمان های کمیاب و رایگان روی واژهگان. رمان فارس کلیک کنید 
چندی بعد درون باغ هلو
خانم دیبا همچنان مشغول دلنوشتن است و مینویسد؛ 
این روزها میپندارم که آمدنِ هاجر به اینجا بی حکمت نیست. بیشتر از انکه او چیزی از تشریفات و آداب و رسوم این باغ یاد گرفته باشد من را از رِوالِ معمول و همیشگی خویش دور ساخته. بجای آنکه بخاطر تغییر محیط زندگیش ، و آمدن به شهر ، کردار و گفتارش را وقف و سازگار با این محیط جدید
سگ
نژاد باسنجی 
Basenji
باسنجی (به انگلیسی: Basenji)، نام یکی از نژادهای سگ است که خاستگاه آن به جمهوری دموکراتیک کنگو بازمی‌گردد. وزن جنس نر باسنجی ۱۱ کیلوگرم (۲۴ پوند) است و وزن جنس مادهٔ آن ۹٫۵ کیلوگرم (۲۱ پوند). قد جنس نر باسنجی ۴۳ سانتیمتر (۱۷ اینچ) است و قد جنس مادهٔ آن ۴۰ سانتیمتر (۱۶ اینچ).
وقتی همسایه هایی در واحد های نزدیک در یک مجتمع و دیوارهای نازک دارید گزینه بسیار خوبی است. این سگ که به پارس نکرد و بی سرو صدا بودن معروف است به ندرت از ۶۰ سا
              صفحه 172 _  داستان بلند  _  در پستوی  شهر خیس.   شهریار در گوشه ی تاریک انباری ، و در فرار از خویش ، به غم نشسته. و جلسه‌ی دانشگاه به فراموشی سپرده .شهریار بحران زده و  گریزان از پذیرش طعم تلخ حقیقت ، پر از عصیان و خشم ، لبه‌ی پرتگاه انزجار با مُشت هایی ب‍ـــه هَم گرِه خورده، ایستاده . او در اندیشه ی فـــــرار از عواقــب اشتباهش به بـــُـن بست فکری وارد میشود ، و میل به بازگشت و خروج از این مسیر یکطرفه و جستجویـــــــی تازه برای یاف
        بچگی   تا  یبچارگی            بقلم        شهروز براری صیقلانی      شین براری‌
نمیدانم خارج از خوشبختی های کودکانه چه چیزایی در انتظارم است نمیدانم آینده‌ی من زیبا و یا وحشت انگیز خواهد شد!..
تراژدی چیزیه که آدمها رو شکل میده، البته برخی از افراد رو. و رویا چیزیه که آدمها رو برای ادامه‌ی مسیر سخت و صعب‌ العبورِ زندگی تشویق میکنه. هر درام با یه رویا آغاز میشه، اینها چیزهایی بود که باباحمید سالها قبل وقتی که فقط شش سالم بود بهم گفت. اون دا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها